-
تقدیم به عشق زندگیم
پنجشنبه 30 مهرماه سال 1388 21:16
به پسرم : در طول روز سرم شلوغ بود وقت نداشتم که با تو بازی کنم وقتی از من می خواستی کمی با تو بازی کنم من برای تو وقتی نداشتم ٬ من لباسهای تو را می شستم ٬خیاطی می کردم و می پختم ٬ اما وقتی تو کتاب عکس دارت را می آوردی ٬ واز من خواهش می کردی که خوشی هایت را با من تقسیم کنی ٬ می گفتم :کمی بعد ٬پسرم . من شب با احتیاط تو...
-
تست شخصیت شناسی
شنبه 25 مهرماه سال 1388 22:04
این تست فقط ۳پرسش دارد و جواب ها شمارا شگفت زده خواهند کرد .جواب ها را نخوانید زیرا مغز مانند چترنجات عمل می کند ٬وقتی که باز است بهترکار می کند پس اگر به جواب ها نگاه کنید نتیجه درستی نخواهید گرفت .اکنون یک قلم و کاغذ بردارید و جواب ها را بنویسید (البته می توانید جواب ها را در ذهنتان نگه دارید ). این یک تست صادقانه...
-
چراغ ماه
جمعه 24 مهرماه سال 1388 17:10
آینده به آنهایی تعلق دارد که به زیبایی آرزوهایشان اعتقاد دارند . چراغ ماه چراغ ماه امشب در نیامد صدایی از عبوری در نیامد تمام کوچه ها خالی شده است زبرگی ناله ای امشب نیامد نمی دانم چه امد بر سر مرغ شب آواز که آوازی زبومی در نیامد تمام شهر ساکت مانده امشب زمرگی هم فغانی بر نیامد زمان در ماتم و اندوه است امشب که میلادی...
-
بزرگترین آرزو
یکشنبه 12 مهرماه سال 1388 23:13
بزرگترین آرزوهای من در آن دور دست ها زیر نور خورشید است ممکن است هیچ وقت به آن آرزوها نرسم اما من می توانم به بالا نگاه کنم و زیبایی آنها را ببینم آنها را باور کنم و برای رسیدن به آنها تلاش کنم نامه یک مادر به دنیا دنیای عزیز: پسر من امروز به مهد کودک میرود .تا یک مدت مهد برای او عجیب و تازه خواهد بود .آرزو می کنم که...
-
شیرین کار ی های عماد
سهشنبه 7 مهرماه سال 1388 21:40
چند روز پیش کباب شامی درست کردم غذایی که عماد دوست داره بعد تصمیم گرفتم در کنارش پلو زعفرانی هم درست کنم(به یکی از دوستان که مشهد رفته بود سفارش داده بودم برامون زعفران بیاره که پول همون یک مثقال ۲۰هزار تومن ناقابل شده بود )تصمیم گرفتم برای خواهرم هم چند تا کباب ببرم ( با خواهرم توی یک ساختمان زندگی می کنیم ) به عماد...
-
با من از عشق بگو
جمعه 3 مهرماه سال 1388 23:00
نازنینم ! در رویای خود به استقبال چشمان سیاه تو آمدم که عاشقانه ترین کلمات را به من تعارف میکنند دوست دارم مثل گذشته ها با تمام وجود با تو سخن بگویم ٬ولی باور کن واژهایم از جنس سکوتند و گوش هایت را نمی نوازند . دلم تنگ شده دلم تنگ شده برای بوییدن آب دریا و برای جای پای باد در میان شاخه های سبز درختان . من به لبخندم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 مهرماه سال 1388 01:34
دلم می خواست امشب اینجا بنویسم این وبلاگ تعطیل شد اما ننوشتم شاید بخاطر دوستان خوبمه که تازه دارم با هاشون آشنا میشم واز بودن با هاشون خوشحالم هر چند مجازی وای ......................................................................................................................... نمی خوام تمام آنچه را حس میکنم بنویسم...
-
خبر فوری
پنجشنبه 26 شهریورماه سال 1388 15:46
ما چند روزی نیستیم عروسی پسر عمویمان دعوتیم از فردا حنا بندان ٬عروسی و... حالا اگه شد میام زیاد خودتون را ناراحت نکنین ای بابا گریه چرا زود میام بای
-
درباره عشق
چهارشنبه 25 شهریورماه سال 1388 01:16
به درخواست دوست عزیزمان که در پست قبلی تهدید کردن که اگه ما آپ نکنیم میرن معتاد میشن و همچنین دوست دیگرمان که اعتراض کردن آپ مان چقدر طولانی شده (وای شما چه دوستای خوبی هستین ممنون) .ما با سرعت تمام آپ کردیم . عشق تنها آزادی در دنیاست ٬زیرا چنان روح را تعالی می بخشد که قوانین بشری و پدیده های طبیعی مسیر آن را تغییر...
-
بازی دوم
چهارشنبه 18 شهریورماه سال 1388 22:41
در پی دعوت دوست عزیزمان دکتر سارا که همیشه به ما لطف دارن وارد یک بازی جدید می شویم ودر همین جا از همه دوستان دعوت میکنم اگه دوست داشتن تو این بازی شرکت کنند . با تشکر :آن شرلی قهوه : ضد خواب غرور: عاشقشم مدرسه : خانه دوم دفتر مدیر :انضباط قرمهسبزی : خودم بپزم عالی ریاضی :بی فایده ترین درس آهنگ : هماهنگ ماهرمضون :...
-
دعای یک انسان بدون مشکل-شعر
یکشنبه 15 شهریورماه سال 1388 23:04
یکی از تقاضاهای انسانهایی که اصلا مشکل ندارند اینست ٬خدایا دیگر به انتها رسیده ام دیگر از همه چیز اشباع شده ام ٬دیگرهیچ چیزی نمی تواند مرا به گریه انداخته یا ذره ای روی احساسم تاثیر گذاشته یا بخنداند. خدایا از این همه خلاء وساکتی بی زارم ٬همه چیز به رنگ یکنواخت سپید و بی روح در آمده است خدایا آیا دیگر توجه ای به من...
-
چگونه ثروتمند شویم
چهارشنبه 11 شهریورماه سال 1388 00:09
روزی تاجری ثروتمند یک قایق ماهیگیری کرایه کرد تا برای استراحت روزانه با آن به دریا برود . خورشید می در خشید و مرد ثروتمند از ماهیگیر جوان وخوشحالی که قایق ماهیگیری اورا میان آب های بندر هدایت می کرد خوشش آمده بود . تاجر ثروتمند گفت :جوان من می توانم رموز موفقیت را به تو یاد بدهم البته اگر با دقت گوش کنی . ماهیگیر جوان...
-
تفاوت های احساسی بین زن ومرد
یکشنبه 8 شهریورماه سال 1388 14:49
در ادامه مطلب قبل تصمیم گرفتیم این مطلب را بنویسیم شاید کمکی به بهبود روابط بین آقایون وخانمها بشود .و از جنگ ونزاعی که در پست قبل در گرفت کمی کاسته شود . یکی از مواردی که همیشه گزبیان گیر دخترها وپسرها بوده است عدم درک تفاوتهای احساسی بین آنها می باشد.دخترها می خواهند بدانند که چرا مردهااینقدر سردند !واحساس توی مخشان...
-
خطرمرد بودن
پنجشنبه 5 شهریورماه سال 1388 00:11
مطلب را تا آخر بخون پشیمون نمی شی چند روز پیش یه مطلب خوندم برام جالب بود گفتم شما هم بخونین شاید برای شما هم جالب باشه خطر مرد بودن رندولف نس ٬روانپزشک٬آن را تنها عامل مهم جمعیت شناسی در مرگ زود هنگام می نامد .چه چیزی را؟ خوب <مرد بودن را>!در حقیقت نس می گوید اگر روزی بتوان نرخ مرگ ومیر مردان وزنان را به یک...
-
متولد آبان
یکشنبه 25 مردادماه سال 1388 19:35
این یه بازی که به دعوت دوستمان دکتر سارا انجامش میدم خصوصیاتمون را بنویسیم تا بیشتر با هم آشنا بشیم وشناخت بیشتری از هم داشته باشیم . چیزی که تو کتاب طالع بینی نوشته زن متولد آبان مغرور ٬جذاب ٬مطمئن و... اگه بیشتر می خواهید بدونید کتاب طالع بینی هندی را بخونید تقریبا ۹۹درصدش در مورد من صدق می کنه . اما چیزایی که...
-
غم مانا
سهشنبه 13 مردادماه سال 1388 14:17
دیشب بیاد آن شب زیبا گریستم برشانه های یاد تو تنها گریستم آن شب که رام ما شده بود آسمان وخاک و ز شوق سر به دوش ثریا گریستم شد نام ما ترانه زیبای موج با یاد آن ترانه پری سا گریستم آن شب که باد قصه ما را بدشت برد دیشب بدین فسانه چو لیلا گریستم آن شب ستاره ها همه ما را شناختند دیشب برای غربت فردا گریستم گفتی که کوه شاهد...
-
شاید وقتی دیگر
جمعه 9 مردادماه سال 1388 20:35
چند سال پیش دفتر خاطراتمان را به یکی از دوستان دادیم تا خطی به یادگاری در آن بنگارد تا آن هنگام که جدایی بین ما فاصله انداخت به این دفتر نگاه کنیم و همدیگر را به یاد بیاوریم( وحال می اندیشیم که مدت زمان طولانیست که از بیشتر آنها بی خبریم ). این دوست شفیق ما چنین نوشتند : اگر از تنهایی میترسید ازدواج نکنید . وای که در...
-
رویای آزادی
پنجشنبه 18 تیرماه سال 1388 23:22
خداوندا همه درها بسته اند ...پس این کولاک از کجا می آید ؟این امیدی که مرا به زندگی وا می دارد . باید زودتر از اینجا بروم وآیا باید این گریز از جهان را که ریشه هامان به سختی در آن جای گرفته را به گریز از خود تعبیر کرد ؟ در آن صورت چه بی فایده وتا کجا قدرت فرار دارم ؟آیا از خود می توان گریخت ؟
-
آمده ام پراز غبار
دوشنبه 8 تیرماه سال 1388 11:12
خسته از جاده های دور آمده ام پر از غبار تو نیستی اما صدای تو در سایه آفتاب در ختان خیس مرا می خواند هوایت را می نوشم در پیاله تنهایی تونیستی ! که جاده تمام شود به ناگزیر جاده بر دوش روزها را به تکرار تا جمعه ها بالا می آیم روزها در من تعطیل نمی شوند اما هراس من این است که چشمهای من تمام شود و جاده به انتها نرسد !!...
-
مثل هیچکس
چهارشنبه 3 تیرماه سال 1388 11:12
در تصویر حکاکی شده بر سنگهای تخت جمشید هیچکس عصبانی نیست هیچکس سوار بر اسب نیست هیچ کس را در حال تعظیم نمیبینی هیچوقت برده داری در ایران مرسوم نبوده در بین این صدها پیکر تراشیده شده حتی یک تصویر برهنه وجود ندارد این است آداب اصلیمان این است اصالت ایرانی نجات قدرت احترام خوشرویی کردار نیک گفتارنیک پندار نیک یادمان باشد...
-
آیاکسی پیداخواهد شد
سهشنبه 26 خردادماه سال 1388 20:16
راز آفتابگردان من تو را سخاوتمندانه به کسی هدیه می دهم که از من عاشقتر باشد واز من برای تو مهربانتر من تورا به کسی هدیه می دهم که صدای تو را از هزار فرسخ راه دور در خشم ... در مهربانی... در دلتنگی... در هزار همهمه دنیا ... یکه وتنها بشناسد ... من تورا سخاوتمندانه به کسی هدیه می دهم که راز آفتابگردان وتمام سخاوتهای...
-
و سلام نام خداست
پنجشنبه 21 خردادماه سال 1388 01:04
سلام بالاخره منم تصمیم گرفتم به اصرار یکی از دوستان یه وبلاگ درست کنم وبه جمع وبلاگیها وارد شوم اگه کم وکاستی مشاهده کردین خرده نگیرید من تازه کار هستم .