در مسیر زندگی

فرق نمی کنه که گودال آب کوچکی باشی یا دریا٫ زلال که باشی آسمان در تو پیداست.

در مسیر زندگی

فرق نمی کنه که گودال آب کوچکی باشی یا دریا٫ زلال که باشی آسمان در تو پیداست.

رسم عاشقی

وقتی بچه بودم کسی بهم نگفت کی باید دوست داشته باشم کی نه!!

چه کسی را دوست داشته باشم و چه کسی را نه!!


و این گذر زمان بود که با تجربه ها ی تلخ و گاه سخت به من آموخت دوست داشتن حدی دارد ..مرزی دارد...نباید از تمام وجودت در رابطه مایه بگذاری...باید قسمتی از وجودت را همیشه برای خودت نگه داری ...وقتی عاشق شدم و شکست خوردم فهمیدم عاشقی حدی دارد مرزی دارد.

وقتی کسی را که بیشتر از خودم و چشمانم بهش ایمان داشتم خنجر نامردیش را از پشت تا انتها در قلبم فرو کرد فهمیدم هنوز هم نفهمیدم چقدر باید دوست داشته باشم ،چه کسی را ،چگونه و...

الان اگر همه آدم های اطرافم در یک روز آن هم غیر منتظره بگویند ما را بخیر و تو را به سلامت تعجب نخواهم کرد چون سهمی برای خودم دارم که با کسی قسمتش نخواهم کرد.


حال مانده ام چگونه به این پسرک 8 ساله بگویم چه کسی را دوست داشته باش چه کسی را نه؟!!!

مانده ام چگونه بگویم هر کس را چقدر باید دوست بداری و دوست داشتن هایت را باید طبقه بندی کنی .

چه وقت باید عاشق شوی و...

دلم نمی آید دنیای شیرینش را خراب کنم و بهش بگویم .... تا از همین امروز برای دوست داشتن حد و مرز تعیین کند . میگویم بگذار هنوز خالص باشد بگذار خودش یاد بگیرد اما گاهی وقتی می بینم بیشتر از آنچه لازم است گاهی در یک رابطه عمیق می شود دلم می گیرد.

دلم می گیرد که آنقدر که مایه میگذارد تحویل گرفته نمی شود.

وقتی هر روز راننده سرویس را برای ناهار دعوت می کند .وقتی بقال محله را دعوت می کند بیاید نذری بخورد .

وقتی خانمی را که دم خانه مغازه دارد به زور می آورد خانه برای ناهار و...........

نمی دانم چه بگویم ؟؟!!!



عماد نوشت:

چند روز پیش مدرسه عماد جلسه بود و آقای همسر رفتن جلسه و بعد آمدن خانه و تعریف کردن چه اتفاقی افتاده منجمله گفتن مدیر مدرسه گفت:یکی از بچه ها تو کلاس گفته( مامانم گفت: معلم امسالتون هیچ به درد نمی خورد.)

بعد به این حرف می خندیم .

یک لحظه یادم افتاد به چند روز قبل که من و عماد سر حل یک مسئله با هم بحث می کردیم و عماد اصرار داشت که معلم گفته راه حلش این است در صورتی که اشتباه بود وعماد هیچ جوری قانع نمی شد و منم گفتم اگه معلم تان اینجوری گفته معلومه هیچ به درد نمی خوره.

با توجه به سابقه ای که از عماد دارم در رک گویی و انتقال خبرها 

 به عماد می گوییم عماد نکنه تو رفتی گفتی؟؟

عماد هم نیشش را شل می کند و می گوید آره...خودت گفتی به درد نمی خوره منم بهش گفتم 

من:جلوی بچه ها گفتی؟؟

عماد:


چند عکس عسل و عماد

خانم هایی که از سوسک می ترسن خجالت بکشن.

وقتی دخترم تو آشپزی کمک می کنه.

و این 

و این

و این

و این

و این

و این هم به در خواست دوست عزیزم 





ادامه مطلب ...

حق تقدم

00000  وئک00500000000001041410

این اعدادی که این بالا تایپ شده هیچ معنای خاصی ندارد دنبال چیز خاصی نگردین اینا شاه کار های عسل خانم است وقتی توی بغل ما نشسته ، فقط موفق نشد این صفحه کلید را بگند توی دهنش ببیند خوردنی است یا نه؟؟

وقتی حرف از بچه دوم می شد خیلی می ترسیدم مسئولیت سختی است اما الان نظرم خیلی تغییر کرده است واقعا شیرین است ...سخت است اما یک سختی شیرین که ارزشش را دارد .

احساس می کنم رنگ و بوی تازه ای به زندگیمون بخشیده البته این شیرینی وقتی بیشتر می شود که همسرم کمکم می کند همراهی میکند و عماد خیلی کم حسادت میکند او هم کمکم میکند و خیلی وقت ها طفلی بچه ام باید از خواهرش مراقبت کند با اینکه سخت مشغول تماشای برنامه های مورد علاقه اش است باز هم به عسل توجه میکند .

صبح هیچ چیز لذت بخش تر از ان نیست که با لبخند عسل زندگی را شروع می کنم و با بوسیدن صورت نرم و دوست داشتنیش این لذت به نهایت خود می رسد وقتی می خندد دو تا چال روی لپ هایش می افتد که هر ببینده ای را مبهوت خود می سازد.

و....

این عنوان مطلب هیچ ربطی به چیزهایی که نوشتم ندارد چیز دیگری می خواستم بنویسیم که با همکاری عسل خانم اینجوری شد .

هر چه باشد حق تقدم با دخترم است.


عماد نوشت:

جیگرم تازگی ها حسابی نماز خوان شده است . وقتی سر کارم زنگ می زند .توی خانه تنها مونده.

عماد:مامان من الان وضو گرفتم و نماز خوندم 

من:قبول باشه پسرم برای منم دعا کن.

عماد :باشه .مامان الان بازم میخوام نماز بخونم  .حالا باید بازم وضو بگیرم ؟؟

من:مگه وضوت باطل شده.

عماد:آره آب های روی صورتم خشک شده وضوم باطل شده.

من:مراجعه دارم و نمی تونم پشت تلفن بگم چی وضو را باطل میکنه .

بهش میگم وقتی امدم خانه برات توضیح میدم چه چیزهایی وضو را باطل میکنه.

عماد :پس من میرم باز وضو می گیرم .