در مسیر زندگی

فرق نمی کنه که گودال آب کوچکی باشی یا دریا٫ زلال که باشی آسمان در تو پیداست.

در مسیر زندگی

فرق نمی کنه که گودال آب کوچکی باشی یا دریا٫ زلال که باشی آسمان در تو پیداست.

بزرگترین آرزو

                بزرگترین آرزوهای من در آن دور دست ها زیر نور خورشید است  

                        ممکن است هیچ وقت به آن آرزوها نرسم 

                             اما من می توانم به بالا نگاه کنم و زیبایی آنها را ببینم  

                                          آنها را باور کنم و برای رسیدن به آنها تلاش کنم     

 

نامه یک مادر به دنیا       

دنیای عزیز: 

پسر من امروز به مهد کودک میرود .تا یک مدت مهد برای او عجیب و تازه خواهد بود .آرزو می کنم که ای کاش با او ملایم باشی . 

می دانی که تا حالا او سلطان خانه بوده است .او رئیس خانواده بود . 

همیشه مرحمی بر زخم هایش بوده ام و همیشه دردهای او را تسکین می دادم . 

اما حالا ـ شرایط تغییر میکند . 

امروز صبح از پله ها پایین می رود ٬به من دست تکان میدهد و وارد ماجراهای بزرگ زندگی خود می شود که احتمالا جنگ و تراژدی و غم و غصه در پی دارد. 

برای زندگی کردن در این دنیا او باید اراده داشته باشد و لازمه ی آن اراده عشق و ایمان و جرات است . 

بنابر این ٬ای دنیا ٬آرزو می کنم طوری دست جوان او را بگیری و چیزهایی را به او یاد بدهی که باید یاد بگیرد .به او یاد بده ـ اما با ملایمت ٬اگر می توانی به او بیاموز که در مقابل هر آدم رذلی یک قهرمان قرار دارد ؛ و این که در مقابل هر سیاستمدار متقلب یک رهبر متعهدقرار دارد؛و در کنار هر دشمن دوستی هست . 

شگفتی های موجود در کتاب ها را به او یاد بده.   

به  او فرصت بده تا در مورد راز ابدی پرندگان آسمان ٬زنبورها ی عسل که در زیر نور خورشید کار می کنند ٬و گل های باغ های سرسبز اندیشه کنه . 

به او یاد بده که شکست خوردن شرافتمندانه تر از تقلب کردن است. 

به او یاد بده که به عقاید خود ایمان داشته باشد ٬حتی اگر دیگران به او بگویند که عقاید تو اشتباه  هستند ٬به او یاد بده که جسم خود را به کسی بفروشد که در مزایده برنده شده است ٬اما هرگز بر قلب و روح خود قیمتی نگذارد . 

ای دنیا ٬همه چیز را با ملایمت به او یاد بده ٬اما او را نوازش نکن ٬زیرا مرغوبیت پولاد در برابر آتش معلوم می شود . 

ای دنیا این سفارش مهمی است ٬اما ببین چه کار می توانی بکنی ٬او یک پسر بچه کوچک ٬لطیف و حساسی است  .   

 

(بر گرفته از کتاب ۹۳داستان کوتاه برای تلطیف و نشاط روح زنان  )

نویسندگان :جک کنفیلد 

                 مارک ویکتور هنسن  

                 جنیفر رید  

                 مارسی شیموف 

پ ن:عماد هم به تازگی به مهد میرود البته سال قبل هم مدتی  رفت اما وقتی نخواست بره من زیاد سخت نگرفتم  .امسال هم جدا شدن براش سخته خداییش خیلی وابسته و لوس  بار آمده من هنوز خودم باید بهش غذا بدم البته خودشم تنبله ٬حالا توی مهد که باید خودش گلیمشو از آب بالا بکشه بهش سخت میگذره اما من  مقاومت می کنم و او را به دنیا می سپارم .  

با پسر من هم مهربان باش دنیا . 

اگه دوست دارین عکس گل پسرمو ببینین اینجا را کلیک کنید  

قربونش برم

     

نظرات 19 + ارسال نظر
زندگی جاریست... دوشنبه 13 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 12:48 ق.ظ http://parvazz.wordpress.com

سلام خانومی
فکر کنم نوشته هام پرید. پس دوباره می نویسم.
خدا سایه تمام مادران دنیا را بر سر فرزندان مستدام دارد.
ایشالا عماد خان هم میتونه گلیم خودش رو از آب بیرون بکشه. شما نگرانش نباشین
دیگه یادم نمیاد چی نوشته بودم. ایول حافظه! خودم حرف دو دقیقه قبل خودم رو یادم نیست. البته خوابم هم میاد بخاطر این !

سلام
چه بد
آمین
نگرانی قسمتی از وجود یک مادر است
خوب بخوابی نازنینم

یک دانشجوی اقتصادی دوشنبه 13 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 12:58 ق.ظ

سلام
من فکر کردم اون متنو خودتون نوشتین و بعد دیدم مال یکی دیگست
عمادم به سلامتی.
عمادالدوله

سلام
اون متن حرف همه مادران دنیاست
ممنون سید

دکتر سارا دوشنبه 13 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 02:38 ق.ظ

الهیییییییییییییییی به سلامتی
چه متن لطیفی انتخاب کردی

ممنون سارا جونم
این وبلاگ شما چرا قسمت نظراتش باز نمی شه
من می خوام نظر بدم زود درستش کن(لطفا) کلی کار باهات دارم

آتیش پاره دوشنبه 13 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 07:27 ق.ظ

آنی جون فهمیدی دیگه وقت زن گرفتنشه فرستادیش بره مهد مرد بشه دیگه؟!

آره عزیزم
میخوام ازش یک مرد واقعی بسازم .وبهش افتخار کنم
شما که به تعهداتت عمل نکردی عروس جان

یک دانشجوی پزشکی دوشنبه 13 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:27 ب.ظ http://manopezeshki.persianblog.ir/

جالب بود.در مورد پ.ن هم کار شما درسته
عماد کوچولو چه نازه.بهش نمیاد شیطون باشه بیشتر میاد بانکم باشه.تو این عکس چه مظلوم شده
شبیه پدرش هست درسته؟حالا به حدسمون مطمئن شدیم دکتر ربولی شناختیمتان!

ممنون
کارم درسته اما باورت میشه کلی عذاب میکشم وقتی باید توی اون دنیای بی رحم رهاش کنم
آره تقریبا شکل باباشه ما هم اون عکس عماد که بالا ی وبلاگمه را برای این گرفتیم که با عکس ربول کنار هم باشن و یه جورایی سعی کردم همه چیز عماد شکل باباش باشه لباس . نوع نشستن و کفش و مو و...
اگه به من بگین که حدستون کدومه میگم درسته یا اشتباه

رها دوشنبه 13 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 02:10 ب.ظ http://rahaarad.persianblog.ir

الهی........خیلی متن قشنگیو انتخاب کرده بودی
با عماد ما مهربان باش دنیا
بابت آشتی با آقای همسر هم تبریککککککککککک

ممنون
بابا دیر رسیدی

رها دوشنبه 13 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 02:11 ب.ظ http://rahaarad.persianblog.ir

راستی پسرتون ماشالا خیلی نازه از طرف منم ببوسینش

ممنون باشه می بوسمش

زن مستقل دوشنبه 13 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 02:36 ب.ظ http://independentwoman.blogsky.com/


ای جانممممممممممم
بخورمش مامانی

قابل شما را نداره

ماری دوشنبه 13 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 03:07 ب.ظ http://miryaam.blogfa.com

خدا پشت و پناهش باشه

ممنون

یکی مثل خودم دوشنبه 13 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 08:20 ب.ظ

سلام آنی گل و مادر مهربان
خدا پسر نازت رو واستون نگه داره و سایه بابا مامان مهربونش همیشه بالای سرش باشه.
گرچه مهد جایی هست که هزار و یک حرف خوب و بد یاد میگیره بچه.اما به هر حال از الان باید یاد بگیره در اجتماع زندگی کنه.مهد هم یه اجتماع کوچیکی هست.باید یاد بگیره پس فردا که میره تو دنیای بزرگتر سختیهایی میبینه و حرفایی میشنوه که باید در برابرشون مقاومت کنه.روزای اول برای هر دوتون سخته.به قول خواهرم نیست من شصتا بچه تاحالا بزرگ کردم کلی تجربه دارم!خوب چی کار کنم خواهر زاده و برادر زادم رو مامانم براشون کلی زحمت کشید .منم که اون موقع فسقلی بودم و مدرسه و دانشگاه.خوب من تجربم از خواهر برادرم هم بیشتره

اول فکر کردم خودت این نوشته رو نوشتیا.در هر صورت نوشته قشنگی بود.چی چی گفتی تو وبلاگم ترسوندی من رو

سلام خوب من
مرسی
تا حالا که حرف بد یاد نگرفته وکلی روحیه اش بهتره اما صبح ها بهانه می گیره
حدود دو ماهی هست میره مهد عزیزم اما هر روز صبح مثل اینکه روز اولشه
من چیزی نگفتم که بترسی ...

[ بدون نام ] دوشنبه 13 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:32 ب.ظ

nameye jalebi bood.in golpesaraetoon ham naze ha

ممنون
...

زبل خان دوشنبه 13 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:43 ب.ظ http://puli.vov.ir/

چقدر خوشگله...تابلوهه با مامانش رفته..

مرسی
نمی شه گفت هم شبیه منه هم باباش
البته کوچیک که بود همه می گفتن به خودت رفته
حالا که بزرگ شده و مرد شده میگن داره شبیه باباش میشه

آتیش پاره سه‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 06:32 ق.ظ

وای قربون آقامون بچسبم ای جان ببین چه قد رعنایی داره مرد رویاهامو یافتم
آنی جون یعنی چی عکی ناموس مردمو میذاری جلو دید عموم خب من رو آقامون تعصب دارم!!

خدا را شکر بالاخره یکی مرد رویاهاشو پیدا کرد
عکسا فقط بخاطر شما گذاشتم
هر وقت دلت تنگ شد یه سری بزنی گلم
نمی ذارم کسی این وصلت را بهم بزنه خیالت راحت تا منو داری

یک دانشجوی اقتصادی سه‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:00 ب.ظ

کپی برابر اصل.
درست مثل پدرش
حتی ژستشونم یکیه
این مدل فکر کنم توشهر شماست که انطور بچه رومی نشونن

نه زیاد هم برابر اصل نیست خداییش از اصلش یکم خوشگلتره
البته یکم از یکم بیشتر
نه تو شهر ما اینجوری مد نیست ما از عماد اینجوری عکس گرفتیم و بعد با عکس باباش کنارهم قابش کردیم تا شباهتشون بیشتر بشه

یکی مثل خودم سه‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:03 ب.ظ

سلام آنی گل خانم
چی کار کنم
حس آپ کردن اصلا نیست
بزار صداش کنم اگه اومد خبرت میکنم

سلام گلم
خوب کار خاصی لازم نیست بکنی فقط آپ کن
منتظریم

مردی که می خندد چهارشنبه 15 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 04:20 ب.ظ http://themanwholaughs.blogsky.com

سلام شرلی عزیز
من اومدم....
خدا این آقا پسر و حفظ کنه.معلومه پدر و مادر شایسته ای داره....مثل اسمش خودشم زیباست(هزار ماشالله).جالبه که اولش فکر کردم نامه را شما نوشتین...مثل نوشته های شما ازته دل بود.
ممنون که در نبودم بهم سر زدین.

سلام مرد مهربان
خوش آمدین
ممنون این نظر لطف شماست
این نامه حرف همه مادران دنیاست فرق نمی کنه کی نوشته مهم اینکه به دل می شینه
خودمان دلتنگ بودیم که سر زدیم

یک دانشجوی اقتصادی چهارشنبه 15 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 10:42 ب.ظ

حالا کجا قابش کردین؟

شرمنده اون موقع هنوز شما را نمی شناختیم همین جا از نمایشگاه هنر های دستی یک قاب براش خریدیم
انشالله برا بعدی مزاحم شما میشیم

یکی مثل خودم چهارشنبه 15 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:18 ب.ظ

سلام آنی جون
اون کار غیر خاص انجام شد

سلام یکی مثل خودم
خیلی کار خوبی کردی

[ بدون نام ] سه‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 03:36 ق.ظ

سلام نوشتتون خیلی پر احساس بود

سلام
ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد