در مسیر زندگی

فرق نمی کنه که گودال آب کوچکی باشی یا دریا٫ زلال که باشی آسمان در تو پیداست.

در مسیر زندگی

فرق نمی کنه که گودال آب کوچکی باشی یا دریا٫ زلال که باشی آسمان در تو پیداست.

هشت سال گذشت

چند روزه که میخوام آپ کنم اما نمی شه . 

تصمیم داشتم روز ۶دی بیام و بگم امروز سالگرد نامزدی من و همسره وماهشتمین سالگرد را هم پشت سر گذاشتیم. 

 وقتی به آقای همسر گفتم هشت ساله که داریم با هم زندگی میکنیم یه مکثی کرد و گفت:خیلی زود گذشت من حس میکنم یه سال گذشته (خیلی بهش خوش گذشته )می خواستم بنویسم که چه جوری با هم آشنا شدیم و روز نامزدی پدر همسر با یه آقایی آمد و گفت ایشون قراره یه خطبه محرمیت بخونه اما اون آقا هم نامردی نکرد و خطبه عقد را خوند .من مانده بودم جریان چیه ؟قرار نبود عقد باشه .اون آقا اول گفت بزرگترا بیان مثل پدر و برادر و عموی بزرگتر و...وبعد که همه را جمع کرد شروع کرد به خوندن خطبه  

راستش من اون موقع هنوز آقای همسرو خوب نمی شناختم و دوسش نداشتم ...اون موقع دلم می خواست پاشمو برم دفعه اول خطبه را خوند (عروس رفته گل بیاره )نه قضیه جدی بود تو اون لحظه داشتم به این موضوع فکر می کردم که من که دوسش ندارم برای چی دارم قبولش می کنم ... 

دفعه دوم خطبه خونده شد (عروس رفته گلاب بیاره ...ای بابا ما که اینجاییم گل و گلاب کجا بود ) 

ضربان قلبمو تو گوشام حس میکردم ...قفسه سینه ام  آنقدر میومد بالا که حس میکردم الان باز میشه و قلبم میوفته بیرون ...می خواستم بگم من آمادگیشو ندارم ...می خواستم بگم ..نه  

اما جلوی اون همه آدم و مهمونا و بدتر از همه پدرم ...دفعه سوم خونده شد و من.................  

با یه مکث طولانی ......ترجیح دادم بگم بله (میتونید تصور کنید که اگه می گفتم نه چی میشد ) 

بیشتر کسانی که تو مجلس نامزدی حضور داشتن متوجه حال غریب ما شدن و مونده بودن چرا ما اینطوری شدیم ... 

خلاصه  ...چند ماهی گذشت تا من تونستم به همسر علاقه مند بشم . 

چند باری هم تصمیم گرفتم که بزنم زیر همه چیز ...اینقدر هم همسر و اذیت کردم شاید پشیمون بشه ...چند باری هم بهش گفتم برو درخواست طلاق بده ..اما اون سمجتر از این حرفها بود ... 

تا بالاخره به قول قدیمی ها مهرش به دلمان نشست و خداییش عاشقش شدم ..وهنوز هم هستم . 

شاید بخاطر همینه که میگن عشق بعد از ازدواج دوامش بیشتره ...در حقیقت من عاشق سادگی و پاکیش شدم .ما تونستیم یه دوستی عمیق بین خودمان ایجاد کنیم . 

روزهای سخت بسیاری را پشت سر گذاشتیم تو یه منطقه محروم به دور از خانواده و امکانات زندگی و دخالت های دیگران ودزدی خانه امون و .... 

روزهایی که با هم دعوا کردیمو هنوز هم گاهی پیش میاد  البته ما هیچ وقت دعوای بد جور نکردیم بیشتر بحث بوده اول زندگیمون بیشتر به خاطر دخالت دیگران بود .تا بالاخره تونستم وادارشون کنم از زندگیم دست بردارن ...چرا نوشتم تونستم ..چون همسر هیچ کمکی نمی کرد . 

فقط اینقدر بدونید که ما حتی نمی تونستیم یه وسیله خیلی کوچک بخریم و جواب پس ندیم . 

و بعد که سر تربیت عماد با هم بحث میکردیم و الان که سر درس خوندن همسر و اعتیادش به نت  ...واین قصه ادامه دارد . 

پ.ن۱:میدونم تو این چند روز خیلی از دوستان آپ کردن و نشده من بهشون سر بزنم مطمئن باشید در اولین فرصت خدمت میرسم . 

پ ن۲:دوست و خواهر خوبم یکی مثل خودم  وبلاگشون را حذف کردن که ما بسیار ناراحت شدیم امیدوارم هر جا هست موفق باشه . 

پ ن۳:چند روزی که عماد حالش خوب نیست و مدام سرما می خوره دکتر گفت لوزه سوم داره باید با عمل جراحی برش داریم اما قرار شد نظر قطعیش را جلسه بعد که عماد را میبریم مطبش اعلام کنه چون تعدادی از دوستانی که میان اینجا پزشک هستن(البته نگین آقای همسر که پزشک هستن خودشون بهتر میدونن من به نظر تخصصی تر نیاز دارم  ) اگه در این مورد نظری دارن یا اطلاعاتی دارن بگن تا منم راحتر بتونم تصمیم بگیرم .(مادری در اوج نگرانی )

نظرات 43 + ارسال نظر
سعید شنبه 12 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:05 ق.ظ http://raheeshgh.blogsky.com

خود را نگران آن چه می دانی یا نمی دانی نکن .نه به گذشته بیندیش و نه به آینده فقط بگذار دستان خدا هر روز شگفتی های اکنون را برای تو بیاورند.
سلام مطالب وبلاگت رو خوندم عالی بود
به من هم سر بزن فقط برای دوستی اگه قابل بدونی

سلام
ممنون
در اولین فرصت

یک دانشجوی اقتصادی شنبه 12 دی‌ماه سال 1388 ساعت 07:10 ق.ظ

سلام
عـــجــــب.
جالب بود.
فکر کنم دور از خانواده منظورتون فارسان بود.
آشنایی شما با دکتر ربولی فکر کنم از زبان خود ربولی جالب تر باشه تا ببینیم اصلا چه جوری اولین بار شمارو دیده.
اینایی که نوشتین مربوط به زمانیه که دیگه کار از کار گذشته بود
خدا صحت بدن بده انشالا.شنیدم ناراحت شدم

سلام نه فارسان کجا بود تازه طرحش که شد اردل
اما من بعد از طرح با ایشون آشنا شدم ...
یه جایی خیلی دورتر
منم نخواستم زیاد موشکافی کنم تا خود همسر تو خاطراتش بنویسه
ممنون

آتیش پاره شنبه 12 دی‌ماه سال 1388 ساعت 08:33 ق.ظ

این زندگی چه بالا پایینایی داره مادر شوهر جان! در هر صورت با تاخیر تبریک میگم امیدوارم ۸۰۰ سال عاشقانه زندگی کنین
الهی بمیرم واسه اقامون که مریض شده

آره دیگه عجب بالا و پایین داره دنیا
مرسی همون 80سال مارا بس است
خدا نکنه ...

زبل خان شنبه 12 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:32 ق.ظ

منم لوزه سومم رو دراوردم...البته به بهونه بستنی بردنم بیمارستان..فسقلی بودیم...

سخت که نبود
چند سالت بود ؟
معلومه شکمو بودی ها

زبل خان شنبه 12 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:33 ق.ظ

اول پستتون زیادی عشقولانه بود...کلی عاشق همسر واینا...

نمی دونم ...خوب شاید

جلجل شنبه 12 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:34 ب.ظ http://drgloria.blogfa.com/


وای انی جون چقد عقدت یدفه بود شانس اوردی ریبولی ادم خوبی از اب در اومد نه

خوب من مدت زیادی بود خانواده همسرو می شناختم اما شخص ربول جان را تا شب خواستگاری ندیده بودم
البته عکسشو تو آلبو م خانوادگیشون دیده بودم
دیگه مجبوریم بگیم شانس ...
راستش وقتی خانواده ام ازم میپرسیدن نظرت چیه مثبت یا منفی نمی دونستم چی بگم
آخرش گفتم خودتون جواب بدین ..من نمی دونم نه ازش خوشم آمده نه بدم آمده و خانواده محترم هم گفتن باشه بیاین برای نامزدی تا ما بیشتر اشنا بشیم و اونا هم نکردن نامردی

مرجان شنبه 12 دی‌ماه سال 1388 ساعت 02:28 ب.ظ

سلام خواهریه خودم
چقدر با محبت هستین.دیشبم دیدم آقای همسرتون خجالت دادن و امروز دیدم شما.خیلی جالبه که آدم کسی رو ندیده باشه اما مهرش حسابی تو دل آدم جا باز کنه.حالتی که نسبت به آنی گلم دارم.
انشالله سالیان سال با خوبی و خوشی در کنار هم زندگی کنین با عماد مهربان و نوه و نتیجه هاتون و ...

خطبه عقدت خیلی ترسناک بود.اما قسمت بود دیگه.خدا میدونست که شما ها میتونین با هم کنار بیاین و عاشق هم باشین و انشالله همیشه عاشق باشید.
در مورد دخالت دیگران: خیلی زیاده.باید یه گوش در باشه و اون یکم دروازه!خدا رو شکر حل شد.

راستی منم لوزه سوم داشتم.پزشک که نیستم اما اون زمان من رو پیش یه متخصص خوب تو شهرمون بردن که خدا رحمتش کنه و اون گفت اصلا نیاز به عمل نیست ...الان مشکلی ندارم.

سلام گلم
برای ما هم جالبه ندیده کسی را دوست داشتم اما الان که دیدیم میشه ندیده دوست داشت .
مرسی همچنین شما
واقعا ما که خاطره خوشی ازش نداریم
خدا را شکر بالاخره متوجه شدن دارن اشتباه می کنن .
ما هم عکس لوزه عماد را گرفتیم تاببنیم نظر دکترش چیه ؟
ممنون خواهرم

هرمان شنبه 12 دی‌ماه سال 1388 ساعت 07:42 ب.ظ http://www.hermanhese.blogfa.com

سلام آنی خانوم
اول ازهمه امیدوارم عماد عزیزمون هرچه زودتر خوب بشه
عمل لوزه سوم بد نیست فقط بعدش باید بستنی بخوره
از توصیه های مادرجانم
عجب جالب و عجیب بوده این ازدواجتون . وای امان از این دخالت ها.....
نمی خوان قبول کنن که بچه شون بزرگ شده و باید ازش دل بکنن....
ولی خوبه که عاشق جناب ربولی هستین امیدوارم صدو بیست سال به پای هم زندگی کنین.
ولی این پست رو قرار بود آقاتون بنویسه ها!!!!
چه رک حرفاتونو زدین ....
منم یه چیزی بگم ؟؟؟ به خاطر اینکه نامزدم خیلی
بچه است و وابسته به خانوادش می خوام به هم بزنم با این که دوستش دارم ولی صحبت یه عمره....

سلام گلم
ممنون
همین الان هم میشینه کنار بخاری و بستنی می خوره
عجیبن غریبا
آره دیگه
ما جوری نوشتیم که زیاد لو نره منتظر باشین همسر بنویسه جالبتره
مگه ما با کسی تعارف داریم خوب حقیقت را نوشتیم
بیشتر فکر کن اگه دوسش داری شاید بعدا پشیمون بشی

ارمان شنبه 12 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:12 ب.ظ http://sadehtar.wordpress.com/

این داستان شبیه اون قضیه نه چک زدیم نه چونه عروس بردیم به خونست....
انشالله که سالهای سال عشقولانه کنار هم زندگی کنید

حالا ببینیم شما اقا عماد رو چجوری دوماد می کنید

البته قبل از نامزدی چک . چانه ها را زده بودیم
ممنون
اگه عماد صبر کنه تا ما دومادش کنیم خودش زودتر اقدام نکنه ...

ناصر شنبه 12 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:01 ب.ظ http://qwe121.blogfa.com

جواب از ناصر
نه داداش از این خبر ها هم نیست .البته من این حرف را نمی زنم .کارشناسان مسائل ایران که عکس المعل مردم را در عدم همکاری با دولت می بینند این حرف را می زنند. در خارج تمام کشور های اروپائی و5 +1 دارند برای ایران انواع نقشه های سرنگونی ارائه می دهند.وقتی یک کشور در سازمان های بین المللی بی اعتبار شد در داخل هم این وضع باشه ؟خدا اخر عاقبت مردم بیچاره را از سبز و سیاه به خیر کنه .عدم همکاری با موسوی در این رفع بحران باعث سلب امنیت وازادی مردم میشود .

ناصر !!!؟
جواب!!!؟یادم نمی یاد سوالی پرسیده باشم .
داداش هم خودت هستی

یک دانشجوی پزشکی شنبه 12 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:03 ب.ظ

واقعا موقع خوندن عقد غافلگیر شدین.هر چند به نظرم بهترین کار بود شما که مخالف نبودین نه گفتن خیلی بدترش می کرد هر چند خدا رو شکر که الآن راضین ایشالله دکتر ربولی قدر همسر مهربون ومتین ومنطقی مثل شما رو می دونه وبدونه!راستش من خودم که نمی دونم در اون حد نیستم نظر بدم از دوستان وبلاگنویس وغیرش ندیدم کسی متخصص در این کار رو ونمی شناسم ایشالله دوستان دیگه بتونند کمک کنندایشالله مشکلی نیست

درسته ...تقریبا باورم نمی شد
اگه نه میگفتم تا میومدم دیگران را توجیه کنم ...
انشاالله
امیدوارم
ممنون دوست خوبم

رضا محمدزاده شنبه 12 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:08 ب.ظ http://www.rezamohamadzade.blogfa.com

سلام آنی عزیز
مطمئنم همون بار اول که خطبه رو خوند قند تو دلت آب شد پسر به اون با حالی رو کی می تونستی گول بزنی بکشی سر سفره عقد
سالگرد ازدواجتون مبارک

سلام برادر عزیز
قند که چه عرض کنم اگه کله قند هم بود آب میشد
همینو بگو
ممنون سالگرد ازدواج نبود نامزدی بود

مرجان شنبه 12 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:45 ب.ظ

وبلاگ حذف کردیم انگار هوویتان را حذف کردیم ها!!! آخه همش دلم میخواد بیام پیشتون

خوب یه وبلاگ جدید بزن دیگه تنبل ...هویتت را باز یاب
ممنون که سر میزنی گلم مواظب خودت باش

زبل خان یکشنبه 13 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:06 ق.ظ

5 سالم بود که لوزمو در اوردن....سخت هم این بود که بخیش باز شد وشب خونریزی کردم..البته نترسید اون دکترو به خاطر سهل انگاری از یزد اخراج کردن...حتما عماد خوب میشه..

تقریبا همسال الان عماد بودی ...آخیه ...حتما خیلی اذیت شدی ..
مامانت چی کشیده ...طفلکی

پیر دختر سبکسر یکشنبه 13 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:46 ق.ظ http://www.peerdokhtar.blogfa.com

همه ی لوزه سوم ها رو عمل نمی کنن.
وقتی عمل می کنن یک: که بچه به خاطر عفونت گوش پی درپی مبتلا به عارضه ی اوتیت سروز کرونیک بشه. و شنواییش در خطر باشه
دو: یا اینکه بچه به خاطر عفونت های پی درپی رشدش کند بشه و نتونه خوب قد و وزن بگیره
سه : کمتر پیش می یاد که هیپرتروفی یا بزرگی لوزه ی سوم باعث اختلال تنفسی و اختلال در اکسیژناسیون شبانه بشه اما اگر این عارضه هم پیش بیاد یک اندیکاسیون دیگه برای این عمل جراحیه.
بهتون پیشنهاد می کنم قبل از اینکه اجازه عمل بدین برید و با دو تا متخصص گوش و حلق و بینی خوب مشورت کنید چون خیلی ها به خاطر مزد عمل زرت و زرت بچه ها رو عمل می کنن.

ممنون از توضیحات جامع و کاملتون
مورد عماد نوع سومه یعنی اختلال تنفسی
بخاطر دست مزد نیست چون این دکتر که عماد را میبریم پیشش از اساتید سابق همسره و از ما اصلا پول نمی گیره

باران یکشنبه 13 دی‌ماه سال 1388 ساعت 03:22 ب.ظ http://www.drzss1368.blogfa.com

وای من عاشقه ماجراهای اشناییه زن و شوهرام مخصوصا که انی جونم باشه
چه باحال!!! من خیلی مدله شما کم دیدم اما می گن عشق بعد از ازدواج بهتره اما من دوست دارم اگه قراره ازدواج کنم یه روزی!!! عاشق بشم عاشق نشدم ازدواجم نمی کنم!!
البته ممکهنه بگید چه خل!! اما نمی دونم چرا اینجوری دوست دارم!
چه خوبه که زن و شوهر عاشقه هم باشن مثله شمااا
راستی از اینم بنویسین اصلا چجوری اشنا شدین باهم!!!
اما معلومه همسرتون از اول دوستون داشته هااا
می گم دیگه انی جوون دوست داشتنیه!
من پزشک نیستمااا هنوز جوجم ولی پسر خالم هم لوزه داره بعد ۱۵ سالشه بردنش دکتر متخصص گفت اگه لوزش موقع سرماخوردگی اذیتش نمی کنه اصلا عمل نمی خواد بعد گفته بود بذارید سرما که خورد بیارینش پیشه من ببینم چجوریه!!!
فکر نمی کنم لازم باشه به این زودی عمل کرد عماد جوون هنوز بچست(اظهاره نظره جوجه دکتر)
از طرفه من عمادو ماچش کن

ماجرای ما که خیلی رمانتیک و عاشقانه بود ...نه :دی
ما هم مدل خودمان کم دیدیم
منم مثل شما دوست داشتن برام خیلی اهمیت داشت اما اینجوری شد دیگه ...اگه طرفت آدم خوبی باشه حتما عاشقش میشی
اینکه چه جوری آشنا شدیم را میذارم تا همسر بنویسه
نه اینجوریا هم نبوده
عماد شبا تو خواب خیلی بد نفس میکشه دکتر براش دارو نوشته ولی اگه بهتره نشه باید عمل کنه .عمل بهتره تا اینکه هر شب کلی عذاب بکشه
چشم

یک دانشجوی پزشکی یکشنبه 13 دی‌ماه سال 1388 ساعت 08:08 ب.ظ

خانوم دکتر زبل خان.خدابهت خیلی رحم کرده که زود به دادت رسیدند.

اونوقت بی زبل میشدیم اگه به دادش نمی رسیدن .
خدا را شکر که بی زبل نشدیم

خوشمزه مث کون خیار یکشنبه 13 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:04 ب.ظ http://yahooohay.blogfa.com/

به روزم

حالا واقعا دلیلت برای انتخاب این اسم چی بود ؟
یعنی تو دنیا هیچ چیزی خوشمزه تر از کون خیار نیست

مرجان یکشنبه 13 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:21 ب.ظ

هویت نه ها ....هوو[سوت]
هوو شما ها رو طلاق دادم که دیگه همش بیام به شماها به سرم

ایکاش شکلک سوت رو برات به ارث میزاشتم خواهر.کمبودش احاس میشه

----------------
یه عالمه کار دارم.شاید اگه مرخسیم جور شه با خونواده برم بندرعباس.اما در کمال ریلکسی نشستم فیلم نگاه میکنم.اونم من که یه عالمه دی وی دی ندیده دارم.
جاتون خالی یه 4 تا فیلم دانلودیم.امروز نشستم 2007 رو نگاهیدم.2009و2012 و یکی دیگه مونده.بفرمایید با هم نگاه کینیم

معلومه که زیاد فیلم دیدی این همه غلط داری
بند عباس خوش بگذره دعا می کنم جور بشه
دوستان به جای ما ...هی دل ما رو بسوزونید ما وقت فیلم دیدن نداریم کاش زودتر دست شما هم بند بشه هی دل ما رو نسوزو نید

نیما یکشنبه 13 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:24 ب.ظ

میبینم که سالگرد ازدواجتونه و تبریک میگم
میبینم که سخت کوش بودین و تونستین مدیریت زندگی را در دست بگیرین جای تحسین داره
میبنم که .................
نبینم که عماد مریضه الهی............ناراحت نباش خوب میشه
میبینم که ..............دیگه هیچی نمیبینم
میبینم که کار خوبی میکنین به فقیر فقرا سر میزنین
مرسی

سالگرد نا مزدی
به سختی سخت کوشیدیم
چی می بینی ....
منم نبینم ...مرسی
فقیر فقرا چی ...به قول بعضی ها دشمنت فقیر باشه

باران دوشنبه 14 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:13 ق.ظ http://www.drzss1368.blogfa.com

سلام انی جوون رمز اون پستو به همسرتون گفتم
اینجا نمی شه عمومی بذارم
تازه عمادم واسم نظرر گذاشت کلی ذوق کردم

سلام
ممنون
خصوصی بذار تاییدش نمی کنم
خوش به حالت

مژگان امینی دوشنبه 14 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:49 ب.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

سالگرد ازدواجتان مبارک.
من سالهای اول ازدواج دلم می خواست کامپیوتر همسرم را توی سطل زباله بفرستم.
من یک جاری دارم که ازدواجش تقریبا"مثل شما غافل گیرانه بوده .آنها هم الان راضی وخوشبختند.
چرا می خواهید مسوولیت سلامتی پسرتان را تنهایی به عهده بگیرید؟

مرسی
من همین الان هم گاهی دلم می خواد با یه لگد شوتش کنم تو فضا اما بخاطر خودمان اینکار را نمی کنیم
خدا را شکر
تنهایی نه ولی ...نگم بهتره

باران دوشنبه 14 دی‌ماه سال 1388 ساعت 04:47 ب.ظ http://www.drzss1368.blogfa.com

وایی انی جوون خیلی لطف داری به من کلی امیدوارم کردی با نظرت!
من که خیلی دوست دارم شبیهه کره ای هاا باشمممممم

خواهش میشود
خیلی از کره ای ها هم خوشگلتری

سارا از ژوژمان دوشنبه 14 دی‌ماه سال 1388 ساعت 06:58 ب.ظ http://judgment89.wordpress.com

سلااام آنی خانم خوبین ؟
اول فکر کردم می خواین رو دست همسر بزنین و قولی که ایشون برای تعریف کردن نحوه ی آشنایی دادند شما عملی کنین ! ولی بعد شصتمان خبردار شد و گفتیم نه شما وفادار تر ازین حرف هایید که آپ بدزدید ! (شوخی بودا)
ماجرای عقد تون بهت انگیز بود .. منم خویشتن پنداری کردمو خودمو جای شما گذاشتم ! و متعاقبش قلبم تو دهنم اومد ! به نظر من ریسک کردین ! و دلتونو به دریا زدید ! یعنی قبلش از اخلاق و روحیات همسرتون هم آگاه نبودین ؟ واقعا عجیبه ! راستش بعض اوقات ممکنه که کسی من رو تو عمل انجام شد ه قرار بده ولی در مورد ازدواج امکان نداره!
ولی خب خدا رو شکر که الان از تصمیمتون پشیمون نیستید و از زندگیتون لذت می برید همین یه نعمته .
ایشالله که تمام دوران زندگی مشترکتون همین قدر بهتون خوش بگذره و لحظاتش با همه ی سختی ها شیرین باشه که بعدش حس کنید که چه زود گذشت .
در مورد لوزه و عمل من اطلاعاتی ندارم ! هنوز فسقلی تر از این حرفام که راجع به این مسایل اظهار نظر کنم !
برای عمادجون هم نگران نباشید ! همسرتونو دارید غم ندارید . حتما ایشون فرد آشنا و متخصص می شناسند . زیره به کرمون نمی برند می برند ؟ شاید یکی وسواسش گرفته باشه و ببره با خودش !

سلاااااام سارا جونم
خوب شد بالاخره شما متوجه اوج وفاداری ما شدین ممنون
شگفت انگیز و خارق العاده ...نمی شد کار دیگه ای بکنم
خوبیش این بود که ثبت شناسنامه نشده بود
زیاد نه
اگه پشیمونی شاخ داشت تا حالا چند تا شاخ در آورده بودم ...(شوخی )
زندگی متاهلی یه جور خاصیه بعضی از روزها دلت می خواد همه چیز را تمام کنی و یه روز دیگه عاشقی ...
شاید

شهاب حسینی دوشنبه 14 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:56 ب.ظ http://www.roozneveshtam.blogfa.com

سلام چه جالب !

من هم ۸ سال پیش در همین روزها ، البته یک کم زودتر یعنی توی مهر ماه ازدواج کردم

خیلی خوبه که با هم دوست و رفیق هستید ! رفیق واقعی البته !

در مورد عماد هم نگران نباشید ، من هم لوزه دارم و بعضی ها گفتند که باید عمل کنی و بعضی دیگر گفتند که خیلی هم مفید است ، ممکنه بیشتر مریض بشم ، اما زودتر هم خوب میشه !!!!

سلام ...چه جالب
به سلامتی
واقعی البته
خوبه حالا بخاطر این لوزه گیر ندن بهتون از داوری بر کنارتون کنن

خانم ورزش دوشنبه 14 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:57 ب.ظ

سلام خوبید سالگرد عقدتون رو تبریک می گم نه بابا این عماد جون رو زیر تیغ جراحی نبرید دختر من رو از ۶روزگیش که اب پرید تو گلوش وداشت خفه می شد تو حموم گفتند لوزه سوم داره ولی خالم فوق تخصص اطفاله گفت نمی خواد الان هم دخترم ۸سالشه هیچ مشکلی هم نداره خدا رو شکر

سلام
مرسی
عماد برای نفس کشیدن خیلی مشکل داره شبا خیلی عذاب میکشه و مدام سرما می خوره
اگه دکترش گفت عمل کن فکر کنم اینکارو بکنم

مردی که می خندد سه‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:06 ق.ظ http://mankh.blogsky.com

سلام شرلی عزیز
شروعی پست شادم کرد و انتهاش دلگیر...عماد دیگه جزو رفیق های ما حساب میشه...خدا کنه زودتر خوب بشه...با داشتن مادر صبوری مثل شما حس می کنم نیاز به جراحی نباشه...پسر منم زیاد مریض میشد...یکی دوسالی هست که خوبتر شده...فقط مراقبت مداوم....خدا هر چی خیره جلوی راهتون قرار بده...
سرم بیش از حد شلوغه و عذر بابت سر نزدن به موقع....
انشالله در کنار همسر محترمتون همیشه خوشبخت باشین...تبریک ...تبریک.
راستی به دوست هنرمندم ...یکی مثل خودم سلام منو برسونین....
در انتظار خبرهای سراسر شادی در وبلاگتون هستم....
برقرار باشین.

سلام مرد خندان کم پیدا
ممنون ما هم امیدواریم ..من برای جراحی اصراری ندارم ...حتی اولش کلی هم مبارزه کردم یعنی خودم بیشتر می ترسم تا اینکه یکی از دوستان که متخصص هم هستند کلی با هم حرف زدو گفت خطری هم نداره و به نفع خودشه واقعا عذاب میکشه ...شبا خیلی بد نفس میکشه و مدام از خواب می پره ..میتونم بپرسم پسرتون چند سالشه ...چون منم شنیدم وقتی بزرگتر بشن بهتر میشن
هر جا هستین موفق باشین و خسته نباشین
قابل توجه ...یکی مثل خودم ...چشم
این روزها که میگذرد انتظار خبر شادی ندارم
ممنون

مانگی سو سه‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1388 ساعت 05:11 ب.ظ http://mangisoo.blogfa.com/

سلاااااااااااااااااااااام آنی جون! واقعا سرعت روزها سرسام آوره. خدا کنه به خاطر خوش گذشتن باشه که انقدر زود می گذره.
خیلی جالب بود
اصلا فک نمی کردم چنین ماجرایی رو پشت سر گذاشته باشین. واقعا تو اون شرایط کی می تونه سکوت کنه. ارزو می کنم خوشبخت خوشبخت خوشبخت باشید.
برای عماد عزیز هم از خدا می خوام هر چه زودتر سلامتی شو بهش برگردونه و به مامان گلش هم آرامش رو.

سلام
منم که فکر میکنم میبینم انگار همین دیروز بود که نامزد کردیم و حالا هشت ساله کنار همدیگه ایم چه زود و با چه سرعتی زمان بر ما می تازد
ممنون
بازم ممنون

مرجان سه‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:27 ب.ظ

هویت نه ها ....هوو[سوت]
هوو شما ها رو طلاق دادم که دیگه همش بیام به شماها به سرم

ایکاش شکلک سوت رو برات به ارث میزاشتم خواهر.کمبودش احساس میشه

----------------
یه عالمه کار دارم.شاید اگه مرخصیم جور شه با خونواده برم بندرعباس.اما در کمال ریلکسی نشستم فیلم نگاه میکنم.اونم من که یه عالمه دی وی دی ندیده دارم.
جاتون خالی یه 4 تا فیلم دانلودیدم.امروز نشستم 2007 رو نگاهیدم.2009و2012 و یکی دیگه مونده.بفرمایید با هم نگاه کینیم

حالا یعنی نظر قبلی را پاک کنم اینا بذارم جاش ...

مرجان سه‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:34 ب.ظ

سلام
خوبی آنی جون
تو کامنت قبلی غلط املایی هام رو اصلاح کردم.همه هیچی چرا مرخصی رو اونطوری نوشتم.خودم از خجالت مردم.شاید چون تند مینویسم و کلید س و ص هم بالا پایین هم هستن.وگرنه باور کن سیکلم رو گرفتم

در مورد فیلم.من معمولا فیلم میگیرم یا دانلود میکنم و همه به عنوان دکوری میمونن.اما آخه چقدر کار.باور کن اگه ۵ سنبه بخوام برم بندر باید ۵ صبح همش بدو بدو بکنم.تا کارام رو درست و حسابی جور کنم.نیست کارمند نمونه هستم!

راستی دیگه وبلاگ ندارم که خبرگزاری کنم.نگمم رو دلم میمونه رو دل میکنم یه بار.آخه تشویقی گرفتم.کلی ذوق کردم.اما همکارمون میگه به جا این کارغذا بیان پولش بدن.اینا چی به درد میخورن.برای همین بعدش ذوق مرگ شدم.البته الان باز میگم از خرسم یه مو غنیمته(درست گفتم؟)

خلاصه دیگه ما کارمند نمونه شدیم با یه تشویقی و اگه امضا خواستین ازم در خدمتیم.ممکنه کمتر دیگه شماها رو بشناسم و اینا و این حرفا

-------------------------------------
میگم آقای همسرتون نوشتن عماد خوشش اومد از کلیپ ها.خدا را شکر.حالا چیزای دیگه هم دارم.اما احتمال زیاد برای بچه جالب نباشه.حالا بعدا نگاه میکنم.شاید حجمشون اذیتتون کنه و بعد غرغرش رو به من بزنینگرچه زیاد سنگین نیستن.اندازه پر حجم دارن!!!

دوستت داریم آنی جون

غلط مهم نیست پیش میاد برای همه ...
حالا چرا ۵سنبه ...
خوشحال شدم کارمند نمونه ما خانوادگی همگی نمونه ایم
آقا یه امضا بده ...
ما کی غر زدیم ...از دوست هر چه رسد نیکوست
منم دوست دارم گل باقالی

بی بی آبی چهارشنبه 16 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:19 ب.ظ http://mimeaziz.blogfa.com

سلام آآآآنی جونم
چقد قصه تون جالب شروع شده...ولی خداییش خیلی جرات داشتی هنوز انقد دوسش نداشتی ؛بله؛ رو گفتی...کلک خبر این روزا رو داشتیا!!!
منم دوس دارم این عشقه بعد ازدواج به وجود بیاد وگرنه از همین حالا می رفتم مخ طرفو می زدمو عشقولی بازی درمیاوردیمو... اما دوس دارم به وقتش وبا منطق خودش پیش بره...
ای جانم فدای عماد جونم بمیرم که ملیض شدهمامانش زیاد غصه نخوریا...منم یه عالمه براش دعا می کنم حالش خوب شه

سلام بی بی جونم
نمی دونم چرا بله را گفتم ....فکر می کنم چاره دیگه ای نداشتم
منم به شدت به این معتقد بودم که آدم باید اول کسی را دوست داشته باشه تا بتونه باهاش ازدواج کنه ..ولی اینجوری شد
ممنون

زندگی جاریست.. چهارشنبه 16 دی‌ماه سال 1388 ساعت 08:30 ب.ظ http://parvazz.wordpress.com/

سلام بر آنی خانوم گل
چه لحظات سختی بوده. من که نفسم در سینه حبس شد. حالا خدا رو شکر که خوشبخت شدین ایشالا سالهای سال خوشبخت و سعادتمند کنار هم و عماد کوچولو زندگی کنید . اولش دلم به حال شما سوخت که آقای ربولی خواستن شما رو مقابل عمل انجام شده قرار بدند و عقدتون کردند ولی بعدش دلم برای آقای ربولی سوخت که شما اذیتشون میکردین! ولی خدا رو شکر که به خیر گذشت!
ایشالا عماد کوچولو هم سریعا خوب میشه. نگران نباشین.

سلام عزیزم
آره
نه آقای همسر هم خبر نداشته ...کار پدرش بود ...اونم یه جورایی در مقابل عمل انجام شده قرار گرفت ...
اینکه چی شد بهش علاقه مند شدم هم داستان عجیبی داره که نمی گم
ممنون انشاالله

reza چهارشنبه 16 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:49 ب.ظ http://arezoye-marg.blogsky.com

سلام
خوبی
چه جالب یه روز قبل از سالگرتون تولد من بود!!!


حالا بگم پز این شوهر دکترو تو نزن میرم زن فضا نورد میگیرم آآآ

آخریشم اینکه
انشالله عماد جون خوب بشه
در ضمن گوسفند که نیست همینطوری حکم بر عملش میگیرن!!

یعنی چی

واااااااااااااااا

سلام
مرسی
برو بگیر کی گفت نگیر ...البته فکر کنم باید بری فضا تا زن فضا نورد بگیری
اینجا که نداریم
ممنون
ما هم نگفتیم گوسفنده ...یعنی چی؟مادر نشدی تا بدونی تو دل مادر چی میگذره ؟

مرجان چهارشنبه 16 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:29 ب.ظ

سلام
کامنتم رو میخونم نصفش رو متوجه نمیشم.الان اون ۵ صبح رو متوجه نمیشم منظورم چیه؟میشه بهم بگی؟
بعد این کارغذا منظورم همون کاغذا هست
چشمم چپلو شد از بس غلط مینویسم.باور کن حال ندارم یه دور بخونم.هر چه از دل براید خوش آید دیگه.مگه نه

راستی فردا بعد اداره میریم به سمت بندعباس.یه هفته ای نیستم.سعی کن دلت رو محکم نگه درای تا زیاد بهونه من رو نگیره

خیلیم مواظب خودتون باشین
میگن کلی ارزونه اونجا.رشت که خیلی گرونه همه چی.بریم اونجا ببینم چه خبره.میگن جین چقدر ارزونه.حالاپولمون کجا بود(سوت)


عماد رو ۳ تا بوس گنده بده از طرف من.خودتم ماچ ماچ

سلام
حالا خوبه خودت نوشتی و نصفشو متوجه نمی شی
شما بنویس چه با غلط چی بی غلط ما خوشحال میشیم
ما که به غلط ها کار نداریم خودت هی میای گیر میدی
زود برگرد ..مواظب خودت هم باش
حالا اگه خیلی ارزون بود برا ما هم بخر ...
چشم خاله مرجان

آشپز۲۰ پنج‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:12 ق.ظ http://ASHPAZ20.MIHANBLOG.COM

سلام چه داستان جالبی داشتینا من هم با قدیمی ها کاملا موافقم که میگن عشق بعد ازدواج به وجود میاد البته اینم بگم که استثنا وجود داره اما من هم که عاشق همسرم بودم و عاشقانه با هم عقد کردیم تازه الان بعد شش سال زندگی مشترک میفهمم که عشق واقعی یعنی چی امیدوارم سالهای سال در کنار هم خوشبخت باشین همینطور برای پسر گلتون آرزوی سلامتی میکنم

منم قبول دارم استثنا وجود داره یعنی اگه گیر آدم بدی بیوفتی چطوری میتونی بهش علاقه مند بشی

reza پنج‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:34 ق.ظ http://arezoye-marg.blogsky.com

ها!

ممنون اومدی
نه منظورم گوسفند نیست
منظورم اینه
آخه
من از عمل میترسم چه برسه به اون نازنازی!

در ضمن
جنگ 8 ساله شما با آقاتان که با خوشی سپری میشود !!!

حالا چرا اسم وبلاگت را عوض نمیکین

فکر نمیکنی دیگه از کلبه تنهایی تو در اومده

و پایگاه شادی ما علافهای اینترنتی شده!!!؟؟

ها ها ها

نظر بقیه چیه؟

باید عوضش کنی ها!!!!!!

سلام
اسم وبلاگم چه ربطی به زندگیم داره
اینجا یه دنیای مجازیه و ربطی به زندگی واقعیم نداره ..اینجا واسه دل خودم می نویسم و کسی حق نداره توش دخالت کنه ..اینجا کبه منه
ویه جایی برای خلوت کردن با خودم پس در نتیجه اینجا کلبه تنهایی منه و اسمش هم عوض نمی شه بهتر از اسم وبلاگ شماست . اونم اسم انتخاب کردی ..آدم میاد تو وبت تا اسمشو می بینه حالش بد میشه

نگاهک پنج‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1388 ساعت 03:43 ب.ظ http://negahak.com

سلام
سایت بزرگ و تفریحی نگاهک از تمامی دوستان که تمایل به تبادل لینک دارند دعوت به همکاری می نماید. لطفا پس از لینک کردن از طریق قسمت نظرات به ما اطلاع دهید تا در لینک باکس سایت بزرگ نگاهک قرار گیرید.[گل][گل]

هرمان پنج‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1388 ساعت 06:05 ب.ظ http://www.hermanhese.blogfa.com

سلام آنی خانوم
عماد چطوره؟ امید که بهتر شده باشه
راستی درسته وبلاگ ناقابل بنده حقیر کمی جدی جدیه ولی خب منم جدی جدی نظر عماد و می خوام
به وبلاگ برکت میده!!!!
منتظرتون هستم

سلام
ممنون بهتره
در اولین فرصت میگم براتون کامنت بذاره
چشم

نیما پنج‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1388 ساعت 08:47 ب.ظ

سلام آنی
خوبین نبودی کمیابی نیستی یا همچنان در نبودن خواهی ماند............
عماد چطوره خوب شده یا نه؟
میبینم که ....................

سلام
هستم اگر میروم ...گر نروم نیستم
بهتره شده ممنون
چی میبینی ...هان

فائقه پنج‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:57 ب.ظ http://www.faegheh.blogsky.com

~~*`~´.* .(;@;).`~"´
~~. ,~. ,.* . `~ ´ *.*´.,~.,
~~(;@;). ,.~. ,´ .*.* .(;@;)
~~ `~´..(;@;) *.*,.~. ,`~"´
~~~,.~.,`~.´ *..*(;@;) *.. *
~~ (;@;)*.. ,.~., .`"~ ´,.~.,
~~~`~".´ *.(;@;)*.*. (;@;)
~~~~~*,.~.,`~´,.~,.´`~´
~~~~~ (;@;).*.(;@;).**.
~~~~~ `~´ * ~ `~".´~
~,____*:( ;@;)*(;@;).*;"___,
~ \@_\,*`.";:( ;@;),*;,*/_@_/
~~~~ ,_@\*:;:;`."*/@,
~~~~ \_@\,\\|//,/@_/
~~~~~~,---.\\|,/,---,
~~~~~~(*-}.(*){* )
~~~~~~."---" /|\ `---"
~.~~~~~ / /|||\ \
~~~~~~~-,/ ||| \

سلام

وای چه عشقولانه و جالب
انشالله خوشبخت با هم زندگی کنید تا ۱۲۰ سالگی


موفق باشی عزیزم

سلام
ممنون عزیزم

بهزاد شنبه 19 دی‌ماه سال 1388 ساعت 02:20 ب.ظ http://dsbehzad.blogfa.com

سلام آنی خانم
دکتر ربولی خیلی خوش شانس بوده که همسر خوب و فرهیخته ای مثل شما نصیبش شده.همینطور عماد کوچولو که مامان دلسوز و مهربونش همیشه نگرانشه. من هم قبلا آدنوئید داشتم اما به مرور زمان خودش خوب شد یعنی پزشکم گفت که اگه عمل نکنم چهارده پونزده سالگی به بعد خوب میشه که همین اتفاق هم افتاد .متاسفانه عمل کردنش در آینده ممکنه مشکل ساز بشه و اونوقت خدای نکرده تو سن های بالاتر که به این لوزه برای ایمنی بدن احتیاج داره زود زود مریض بشه . بهرحال ما که در حوزه تخصصی مون نیست ولی گفتم تجربیاتم(!)رو بنویسم ضرری نداره!
درضمن میخواستم بگم منم خیلی خوش شانسم که خواهر مجازی خوبی مثل شما پیدا کردم ((:
امیدوارم حال عماد هم زودتر خوب بشه

سلام
ممنون برادر ...وای نه بابا دیگه اینجورا هم نیست .
منم به دکترش گفتم لوزه یه جور ایمنی حساب میشه ...گفت خانم لوزه های حلقویش خوبه منظور من لوزه سومه ...
پس یعنی اون لوزه ها که لازمه دست نمی خوره
ممنون از تجربیات خوبتون شما لطف دارین
شما خوبین که خوب می بینین
مرسی

علی راد سه‌شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:45 ب.ظ

سلام
نمی دونم چی بگم ولی ایشالا خوشبخت بشین
زندگی بالا پایین زیادی داره 70 ساله فقط

سلام
دیگه از این حرفها گذشته
فقط ...

من(رها)! سه‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 07:22 ب.ظ http://nemidoooonaam.blogfa.com/

ووووی ی ی ی آنی با اینکه خودم تا حالا این رو تجربه نکردم ولی نمی دونم چرا می تونستم حست رو موقع عقد درک کنم
امیدوارم همیشه خوشبخت باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد